لطیفه
عاقبت
آزاد

کسی  ادعا کرد که بچه ای می شناسم که روزی ده کیلو شیر فیل به او دادندو پس از یک ماه وزنش به یک تن رسید گفتند : دروغ می گویی  گفت نه ، حتی پدر و مادرش را هم می شناسم سوال کردند کیست ؟ گفت: یک فیل نر و یک فیل ماده.

 

مردی بسیار زشت رو بود اما زنی بسیار زیبا داشت .روزی زن به او گفت : ما هر دو اهل بهشتیم مرد گفت: از کجا می دانی زن گفت از آنجا که تو دایم چهره زیبای مرا می بینی و شکر گزار خدا می شوی و من هر روز روی زشت و کریه تو را می بینم و صبر می کنم .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, :: 10 PM :: نويسنده : محمد منصور

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ من مو ضوع خاصی ندارد ضمن تشکر از دیدار شما عزیز میهمان امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه و استفاده شما قرار بگیرد و از بیان نظرات خود در راستای بهبود آن دریغ نفرمائید.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاقبت و آدرس mandez.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان